۱۳۹۰ بهمن ۹, یکشنبه

آبستن دوران



هر روز که هم آغوش دلواپسی باشی و هم‌بستر اندوه،
 آبستنِ غم هم می‌شوی!
غم خودش بزرگ می‌شود و قد می‌کشد
 بی هیچ خَرجی!
هر روز اگر یک جایش بلنگد،
-این زندگی دست‌و‌پاشکسته را می‌گویم-
غم هوایش را دارد،
حواله‌اش بدهی به آن،
خودش راست‌وریس می‌کند همه چیز را و
یادت می‌آورد که همیشه یک چیزی کم است،
کمبود چشمه‌ی شوری می‌شود که
 از چشم‌هایت به بیرون می­جوشد،
بلعیدی‌اش؟
حالا غم سِقط شد،
اما،
فردا باز هم آبستنت می‌کند،
این زندگی بی پیر را می‌گویم!

----

دو ترجمه شعر نیز در کافه داستان منتشر شده است ...


زنان گمشده/شاعر: لوسیل کلیفتون/ترجمه: نیلوفر انسان
گمشده/شاعر: سُهیر حماد/ترجمه: نیلوفر انسان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر