هر روز که هم آغوش دلواپسی باشی و همبستر اندوه،
آبستنِ غم هم میشوی!
غم خودش بزرگ میشود و قد میکشد
بی هیچ خَرجی!
هر روز اگر یک جایش بلنگد،
-این زندگی دستوپاشکسته را میگویم-
غم هوایش را دارد،
حوالهاش بدهی به آن،
خودش راستوریس میکند همه چیز را و
یادت میآورد که همیشه یک چیزی کم است،
کمبود چشمهی شوری میشود که
از چشمهایت به بیرون میجوشد،
بلعیدیاش؟
حالا غم سِقط شد،
اما،
فردا باز هم آبستنت میکند،
این زندگی بی پیر را میگویم!
----
دو ترجمه شعر نیز در کافه داستان منتشر شده است ...
----
دو ترجمه شعر نیز در کافه داستان منتشر شده است ...
زنان گمشده/شاعر: لوسیل کلیفتون/ترجمه: نیلوفر انسان
گمشده/شاعر: سُهیر حماد/ترجمه: نیلوفر انسان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر