۱۳۹۱ خرداد ۱۵, دوشنبه

درباره رمان شکار کبک؛ نوشته رضا زنگی‌آبادی : قدرت شخصیت یا شخصیت قدرت


این کاری است که رضا زنگی‌آبادی در خلق شخصیت قدرت در رمان شکار کبک به خوبی انجام داده است. اما اگر کمی جزئی‌تر و از منظر روانکاوی لکانی به شخصیت «قدرت» در شکار کبک نگاه کنیم، باید بگوییم که قدرت شخصیتی است که به نوعی ضایعه روانی دچار شده است. ضایعه روانی‌ای که علیرغم آنکه برآمده از بستر پر از خشونتی است که قدرت در آن پرورش می‌یابد و حتی یک بار نیز مورد تجاوز قرار گیرد، اما حول صحنه مرگ غرق در خون مادرش شکل می‌گیرد. درواقع مادر غرق در خون که لحظاتی پس از دیدن قدرت، می‌میرد، صحنه ضایعه‌زایی است. به عبارتی این صحنه، هسته غیرقابل نمادین شدنی است که تمامی اتفاقات بعدی و نمادین کردن‌های آتی – که محور آنها قتل تعدادی زن است- حول آن صورت می‌پذیرد. ضایعه روانی، معرف نقطه‌ای است که در آن، امر واقعی جریان جاری امر نمادین را قطع می‌کند. اگر بخواهیم اندک توضیحی درباره امر واقعی و امر نمادین بدهیم، درواقع باید بگوییم که مثلا «اگر بتوانید وضعیتی را تصور کنید که در آن، تمایز نهادن میان مثلا درخت، زمینی که در آن ریشه دارد، سنجاب میان برف‌ها، و آسمانی که آن را احاطه کرده ناممکن باشد، آنگاه این امر واقعی است» (مایرز؛ ۱۳۸۵) و امر نمادین یا نظم نمادین نیز در واقع همان زبان است یا به عبارتی دیگر همان تعریفی است که ما از مقوله‌ای نزد خود می‌سازیم تا آن را به نوعی در خود حل کنیم، به عبارتی دیگر زمانی که بالاخره به طریقی تن به نام‌گذاری، طبقه‌بندی یا تعریف می‌دهیم وارد نظم نمادین می‌گردیم، ولی پیش از آن در امر واقعی هستیم. با این توضیح کوتاه حال بد نیست به این موضوع اشاره کنیم که درواقع در ساحت امر واقعی در شخصیت قدرت که حول صحنه مرگ مادرش شکل می‌گیرد هیچ تفاوتی میان زنان وجود ندارد. برای او همسر جدید پدرش همانقدر زن است که زن آرایشگری که آشنای کارفرمای قدرت است و هیچ‌کدام در نظر او بهتر یا بدتر از دیگری نیست و تنها زن به‌زعم قدرت برتر مادر اوست که قدرت، پدرش را – که در داستان به نوعی نماینده نظم نمادین است- مسوول مرگ او می‌داند و درنهایت تنها از طریق کشتن همان زنانی که همه برایش یکی‌اند، این پریشانی را نمادین می‌کند. او برای هر قتل به نوعی تفسیری می‌تراشد که همه این تفسیرها می‌کوشند امر واقعی را برای قدرت نمادین سازند. حتی می‌توان گفت که می‌کوشند پیامی را در امر واقعی دریابند – که در اینجا درواقع شاید به نوعی همان برتری مادر قدرت بر سایر زنان نزد اوست – که در آن وجود ندارد. چراکه امر واقعی به خودی خود، بی‌معنی و نا مفهوم است و صرفا باقی می‌ماند، و معنا را تنها می‌توان در واقعیت نظم نمادین یافت. «قدرت» شکار کبک رضا زنگی‌آبادی، آنقدر خوب تصویر می‌شود و زندگی‌اش به‌عنوان یک قاتل –که اگر در صفحه حوادث روزنامه‌ها از او بخوانیم، شاید تنها حسی که در ما بیدار می‌شود حس نفرت باشد- آنقدر خوب ساخته می‌شود و واجد تاریخ منحصربه‌فرد خود، که نه تنها با او احساس همدلی می‌کنیم که در انتها احتمالا به این فکر می‌کنیم که شاید از بین بردن یک قاتل راه درستی نباشد، و راه درست آن باشد که تحت نظارت و درمان شیوه‌های تفسیر او از امر واقعی، به وسیله امر نمادین و در ساحت نظم نمادین، تغییر کند.

منتشر شده در فرهیختگان 9 خرداد صفحه آخر

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر